خودکوچینگی با نوشتن

دیشب وقتی چهارمین بخش از سری نوشته‌های «فرار یا قرار» را در ویرگول می‌نوشتم، فکر نمی‌کردم که بازگشت و دوباره خواندن آن حالم را بد کند. هدفم از نوشتن مطلب،‌ چیزی نبود که نوشته بودم. به‌نظرم آمد یک مشت اراجیف را پشت سر هم ردیف کرده‌ام و آنچه نوشته‌ام به‌هیچ وجه گویای چیزی نیست که می‌خواستم بگویم.

اما سوال اینجا بود که می‌خواستم چه بگویم؟ آیا برای خودم روشن بود که می‌خواستم چه بگویم؟ یا می‌خواستم حین نوشتن به چیزی که می‌خواهم بگویم، فکر کنم؟ آیا می‌شود با نوشتن، فکر کرد و اگر بله، چطور می‌شود آن را به فکری روشن و نظام‌مند تبدیل کرد که خواندنش، چیزی را به ما و دیگری اضافه کند؟

ناتوانی در نوشتن

با نوشتن می‌خواستم به چند چیز روشن دست یابم. یکی این‌که نشان دهم که چقدر در دیدن جوانب مساله‌ام دقیق هستم و در مرحلهٔ بعد به خواننده‌ام کمک کنم تا او هم فکر روشن‌تری در این زمینه پیدا کند.

بااین‌حال آنچه اتفاق افتاده بود این بود که خودم در دالان اندیشه‌های مبهم خودم گم شده بودم و قرار نبود که نه من و نه خواننده به هیچ‌کجا برسیم.

گفتگوهای مختلف ذهنی به سراغم آمد که از آن‌ها پرهیز داشتم، پس اولین کاری که انجام دادم یک کار فیزیکی بود تا به‌این طریق خودم را از ناراحتی رهایی ببخشم. این بود که به‌سراغ تمیز کردن شیشهٔ بالکن و شستن و جابه‌جایی گلدان‌ها افتادم زیرا معمولا کارهای عملی و یدی حالم را بهتر می‌کند و حس تسلط را تا حدودی به من بازمی‌گرداند اما مساله به اینجا ختم نشد، باید برای خارج شدن از این وضعیت کار عملی و مهم دیگری انجام می‌دادم،‌ پس باز به‌ فکر انجام کار دیگری افتادم که در آن تسلط داشتم. به‌خودم گفتم باید بروم سراغ ویراستاری‌ها تا ذهنم باز شود اما باز سرگردان روبه‌روی صفحهٔ نمایش ماندم.

البته کار درست، نشستن و تعمق بود. اگر از پسش برمی‌آمدم. فکر کردن (روشن فکر کردن) اگر سخت‌ترین کار دنیا قبل از کار در معدن نباشد، قطعا دومین کار سخت دنیا است. لحظه‌ای درنگ کردم، سخت‌ترین کار دنیا را انجام دادم و کمی ایستادم ولی این توقف زمان زیادی دوام نیاورد. باز به سراغ اینترنت رفتم.

خودکوچینگی با نوشتن

مگر نوشتن، نباید روشنگر باشد؟ پس چگونه می‌شود که با نوشتن دچار سردرگمی و ابهام شد. در وب‌گردی‌هایم به سایت کوچ جالبی به‌نام هری وین ساکن انگلستان رسیدم. وین چند مطلب خوب دربارهٔ خودکوچینگی از طریق نوشتن روی سایتش گذاشته بود و در پاسخ سوال من که آیا نباید نوشتن، روشنگر باشد، این پاسخ را در سایتش پیدا کردم:

«نوشتن می‌تواند چیزهای بسیار متفاوتی باشد. می‌تواند عمومی باشد، می‌تواند خصوصی باشد، می‌تواند واقعی یا تخیلی باشد، می‌تواند سازماندهی کند یا هرج‌ومرج را بیان کند. مهم‌تر از همه، می‌تواند ساده باشد، کاری که همهٔ ما می‌توانیم انجام دهیم.»

او کاملا درست گفته بود، گاهی نوشتن دربارهٔ آشفتگی‌ها و سرگردانی‌هایمان هم نوعی نوشتن است که درنهایت ما را به‌سوی شفاف کردن مساله و درواقع درک بهتر آن راهنمایی می‌کند. جای تردید هم نیست، صورت مساله‌ای که به‌درستی درک شده باشد، بخش اعظم راه را طی کرده است.

همین جا است که خودکوچینگی با نوشتن معنا پیدا می کند. درواقع خودکوچینگی با نوشتن، از یک نظر به معنای کنار آمدن با ابهام و ادامه دادن و تلاش برای مرتفع کردن آن است. پس از آن گفتگوهای درونی‌ام شکل آرام‌تری به خود گرفتند.

توجه به احساسات

وین پیشنهاد داده بود هنگامی که در نوشتن، احساس به بن‌بست رسیدن می‌کنید، به احساسات خود توجه کنید. پیشنهادهایش را در ادامه می‌آورم:

  • موقعیت خود و موضوع خود را در چند کلمه (بدون فکر و احساس) شرح دهید.

در مورد من این اتفاق افتاده بود، متنم را خراب کرده بودم و فاصلهٔ چیزی که می‌خواستم بگویم با آنچه نوشته بودم، زیاد بود. بخش‌های نوشته‌ام مجزا بود و مطلب روشن و واحدی را بیان نمی‌کرد.

  • سپس به افکار خودتان برسید و تا جایی که می‌توانید هرچه را به ذهنتان می‌آید روی کاغذ بیاورید. « دربارهٔ این موقعیت فکر می‌کنم…»

چیزی که من دربارهٔ موقعیت خاص خودم فکر می‌کردم این بود که باید پیش از شروع به نوشتن، وقت بیشتری برای فکر کردن می‌گذاشتم و می‌فهمیدم که باید چه بنویسم، نه اینکه شروع به نوشتن کنم و بعد از نوشتن، دربارهٔ آنچه نوشته‌ام، بیندیشم. باخودم فکر می‌کردم که به این مجموعه نوشتن، صرفا به‌شکل انجام وظیفه نگاه می‌کنم و انگار که فقط می‌خواهم از دستش خلاص شوم و تیک انجام کار را بزنم.

  • و درمرحلهٔ سوم وقت آن بود که به احساساتم توجه نشان دهم.

ظاهرا علم هم از این نظریه پشتیبانی می‌کند که نوشتنِ درگیری‌های ذهنی، یکی از بهترین‌ راه‌ها برای مواجهه با اضطراب و آشوب و ایجاد نظم مجدد در ذهن است.

خب با نوشتن نکات بالا احساس بهتری داشتم و آن حس بی‌کفایتی و بی‌سرانجامی نوشته‌هایم آرام آرام شروع به محو شدن کرد. الان چند نکته عملی، برای انجام بهتر کارهایم داشتم:

۱. خوب بود که به تعهد روزانهٔ خودم برای نوشتن وفادار ماندم. بهتر هم می‌شد اگر پیش از شروع نوشتن کمی درباره‌اش فکر کنم یا به صدای بلند دربارهٔ آن،‌ برای خودم یا دیگری صحبت کنم.

۲. اگر استرس و اضطراب را از انجام این مسئولیت بردارم و وقت بیشتری برای آن در نظر بگیرم، انجام روزانهٔ نوشتن به‌جای انجام وظیفه،‌ به روشی موثر برای تبدیل افکارم به نوشته‌هایم و کمتر کردن فاصلهٔ بین ذهن و عملم بدل می‌شد.

و اما در کنار پیشنهادهای دوست نادیدهٔ خوبم، هری وین، دربارهٔ خودکوچینگی با نوشتن،‌ من هم چند نکتهٔ کوچک را اضافه می‌کنم:

توجه به جسم و مکان

همهٔ ما برای بالا بردن کیفیت کارهایی که می‌خواهیم انجام دهیم، به انرژی و سلامت جسمانی نیاز داریم. ما پیش از نوشتن به این نیاز داریم که به‌لحاظ خواب و خوراک خودمان را به‌درستی تأمین کرده باشیم. یکی از دلایلی که دیشب کیفیت نوشته‌ام را در حد رفع تکلیف پایین آورد، خواب‌آلودگی و دندان‌درد خفیفی بود که نمی‌گذاشت با همهٔ وجود پشت میز بنشینم و روی نوشتن متمرکز شوم.

از سوی دیگر تمرکز کردن در زمانهٔ ما به یکی از ناممکن‌ترین کارها تبدیل شده است. نوشتن، آمادگی می‌خواهد درنتیجه ما باید برای آمادگی پیش از نوشتن هم زمان در نظر بگیریم.

این روزها ما دائما در معرض محرک‌های بیرونی هستیم، سروصداهای محیط، اطرافیان و رسانه‌ها. صدای موسیقی یا تلویزیون و پادکست از رگ گردن هم به ما نزدیک‌ترند. گوشی تلفنمان که دیگر جای گفتگو ندارد و گاهی همهٔ این موارد با هم در حال تسخیر مغز و روان ما هستند. بنابراین علاوه بر توجه به جسم، به مکان نوشتن و فضای مناسب هم توجه کافی نشان دهیم و پیش از نوشتن ذهن و جسم و مکان خود را آماده کنیم.

نمی‌دانم این توصیه چقدر برای شما عملی است، اما مراقبه‌های ۲ الی ۵ دقیقه‌ای، حتی صرفا حضور در محیطی عاری از عوامل حواس‌پرتی تجربهٔ موثری در بالا بردن کیفیت نوشتن است.

نکتهٔ آخر

پیش از نوشتن و پس از نوشتن با خودمان مهربان‌ باشیم. نوشتن، گاهی می‌تواند حال ما را خراب کند،‌ چون با جنبه‌های ناخوشایندی از خودمان مانند ابهام یا بی‌برنامگی مواجه می‌شویم اما همین نشانه‌های ناخوشایند، می‌توانند نوعی برون‌ریزی تلقی شوند که مثل بالا آوردن، مسمومیت‌های ذهنی ما را بیرون می‌ریزند.

نوشتن، تنها چیزی است که خرابش هم حال آدم را بهتر می‌کند،‌ از نوشتن با هر کیفیتی که هست نترسیم و به آن مانند مسیری تاریک نگاه کنیم که به ما کمک می‌کند دنیای آشفتهٔ درونی را بهتر ببینیم و باز هم با کمک نوشتن به آن سروسامان بدهیم. به‌قول شیخ شهاب‌الدین سهروردی:

«گفتم: ای پیر!‌ این چشمۀ زندگانی کجاست؟ گفت: در ظلمات،‌ اگر آن می‌طلبی خضروار پای‌افزار در پای کن و راه توکل پیش گیر… گفتم: راه از کدام جانب است؟ گفت: از هر طرف که روی،‌ اگر راه روی، راه بَری.»

 

اگر شما هم علاقه‌مند هستید تا در دوره‌های کوچینگ نویسندگی شرکت کنید، این مقاله را از دست ندهید!

2 پاسخ

  1. بسیار مفید و قابل لمس بود برای من . من هم دچار این بهم ریختگی و حس بی کفایتی کفایتی شدم .کاملا موافقم که نوشتن به هر صورتی پیش برنده و کمک کننده است و تلقی خوب یا بد ندارد .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آیا می‌دانستید نویسندگان، پیش از شروع نگارش کتابشان، طرح کلی آن را ترسیم می‌کنند؟

برای دریافت قالب رایگان طرح کلی کتاب، ایمیل خود را وارد کنید.